سری دوم انیمه Bungou Stray Dogs ......

وقتی nakajima atsushi از یتیم خونه پرت کردن بیرون ، نه جایی برای رفتن داشت و نه غذایی برای خوردن ، داشت به روزخونه نگا می کرد و به صدای شکمش گوش می کرد که یک دفعه مردی در حال خودکشی دید و رفت نجاتش داد ، اسم اون مرد dazai osamu بود و اسم دستیارش kunikida بود ، انها کاراگاه های ویزه ای بودن که برای حل معماهای ویزه ای که فراتر از توان انسان های عادی بود به اون منطقه اعزام شده بودند ، به نظر می رسید دنبال یک ببر می گشتند که آخرین بار جایی نزدیک atsushi دیده شده بود ، به همین خاطر atsushi با کاراگاه ها همراه شد تا به حل معمای حضور ناگهانی ببر کمک کنه که …

هارو شیروگانه یه شخص سبک ذهنه که دائما بهش زور میگن، در حالی که تایگا میان تمام دریاها سفر کرده که قوی‌ترین مرد دنیا بشه. یه شب این دو نفر با شون کامیا، قوی‌ترین بازیکن اکستریم بیسبال و رهبر قبیله میناتو دیدار میکنن. وقتی که این چند نفر با همدیگه ملاقات میکنن، تمام قبیله‌های نئو توکیو با خطر بزرگی مواجه میشن. به دستور پادشاه نئو توکیو، "هوتنشین" گروه چیودا که تویط اوجیرو اوتیری رهبری میشه مامور میشه که کنترل تمام قبیله‌ها رو به دست بگیره. نقشه شومشون نزدیکه که قبیله میناتو رو هم درگیر کنه...

واکانا گوجو، یک عروسک‌ساز پر امید، از یک اتفاق در دوران کودکی‌ با دوستش که مخالف عشق او به عروسک‌های سنتی بود، رنج می‌برد. او روزهایش را در تنهایی سپری می‌کند و در اتاق "هنرهای خانه داریِ" دبیرستانش آرامش خود را می‌یابد. از نظر واکانا آدم‌هایی مثل مارین کیتاگاوایِ زیبا، دختری شیک که همیشه توسط انبوهی از دوستانش احاطه شده است، عملاً یک بیگانه از دنیای دیگر است. اما وقتی مارین شاد و شنگول - که هیچوقت آدم خجالتی‌ای نیست - یک روز بعد از مدرسه واکانا را در حال خیاطی کردن می‌بیند، با این هدف که همکلاسی آرام خود را به سرگرمی مخفیانه‌اش - یعنی کازپلی!

پانصد سال از انقراض انسان‌ها به دست «هیولاها»ی ترسناک و مرموز گذشته. حال، باقی گونه‌ها با سکونت در جزیره‌های معلق، دور از دسترس اکثر هیولاها هستند؛ اما همچنان تحت حمله هیولاهایی با قابلیت تحرک زیاد قرار می‌گیرند. تنها «لپرکان‌ها»، گروهی از دختران جوان، می‌توانند از سلاح‌های باستانی لازم برای دفاع در برابر حملات این هیولاها استفاده کنند. یک فرد مشکوک، وارد زندگی پرآشوب و کوتاه این دختران می‌شود؛ یک مرد جوان که همه چیز خود را پانصد سال پیش، در جنگ نهایی خود از دست داده؛ آخرین انسان زنده که از یک خواب یخی طولانی بیدار شده. «ویلِم» که دیگر قادر به مبارزه نیست، تبدیل به پدری می‌شود که دختران هیچ‌وقت نداشتند؛ پدری مهربان که به مراقبت و تربیت دختران میپردازد، حتی با وجود مشکلاتش برای عادت کردن به زندگی‌ای که در آن با درماندگی منتظر برگشت عزیزانش از جنگ است. حسی که سالها پیش دخترش نسبت به او داشت. ویلم و دختران به مرور همراه با یک‌دیگر متوجه می‌شوند که خانواده چیست و چه چیزی واقعاً ارزش مراقبت دارد.

یه افسانه هست که میگه:”وقتی خدای شیاطین از عمق تاریکی برخواست، خدای سرنوشت شش قهرمان رو احضار و قدرت های خاصی رو برای نجات جهان بهشون اعطا کرد.”Adlet”، کسی که ادعا میکند قویترین شخص روی زمین است، به عنوان یکی از “ششگل دلیر” انتخاب شده است و در حمله ای برای جلوگیری از رستاخیز خدای شیاطینشرکت میکند. اگرچه، هفت قهرمان در سرزمین موعود به دور هم جمع میشوند …. .قهرمانان متوجه میشوندکه یک دشمن بینشون حضور داردو وقتی احساس سوءظن نسبت بهاعضا در گروه شیوع پیدا میکند،بیشترین سوءظن نسبت به “Adlet” می باشد، کسی که در درجه ی اول بهش شک میکنند.

تانجیرو، زنیتسو و اینوسکه با راهنمایی هاشیرای صدا، تنگن اوزوی به یوشیوارا سفر میکنن که اهریمنی که شهر رو به ترس انداخته رو شکار کنن...

داستان درباره ی آینده ای نچندان دوره که اندروید ها دقیقا مثله انسان ها هستن . کمپانیه اس اِی نوعه جدیدی از این اندروید ها به نامه گیفتیا میسازه که دارای احساسات بیشتر و بیشتر شبیه انسان ها است و اندروید ها هم طول عمر دارن و اندروید هایی که عمرشون تموم میشه دچار اختلال میشن واسه همین سازمان سرویسی رو طراحی میکنه که اندروید هایی که عمرشون تموم شده رو جمع آوری کنند سوکاسا یکی از اعضای این تیم میشه ولی …

بعد از اینکه مشخص شد در یک کمپانی کار میکنند، یه گیمر دیوونه اوتاکو و یه فوجوشی بعد از مدت ها همدیگر رو ملاقات میکنند. بعد از کار با هم و نوشیدن شروع به قرار گذاشتن کردند، اما این رابطه ادامه دار خواهد بود؟

بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال، ارباب شیطان بی‌رحم تناسخ پیدا کرده! اما به‌نظر میرسه استعدادی برای پرورش کاندیداهای ارباب شیطان شدن ندارد! ارباب شیطان، "آرنوس" خسته از دوره‌ای طولانی از جنگ‌های بی‌پایان و داشتن توانایی از بین بردن انسان‌ها، المنتال‌ها و خدایان آرزوی دنیایی صلح‌آمیز را داشت. پس تصمیم گرفت به آینده تناسخ کند. اما چیزی که در انتظارش بود دنیایی بسیار صلح‌آمیز بود که در آن نوادگانش به‌خاطر کمبود قدرت‌های جادویی، ضعیف شده بودند...

نسخه تلویزیونی فیلم Kimetsu no Yaiba: Mugen Ressha-hen شامل اولین قسمت کاملاً جدید. قسمت اول ، رنگوکو را به تصویر می کشد در حالی که سفر خود را به قطار موگن آغاز می کند و...

از دوران دیرین، شایعات از وجود دیوهایی انسان خوار گفته اند، که در میان جنگل در کمین اند. به همین خاطر، شهرواندان محلی، هیچوقت جرئت بیرون اومدن در شب را ندارند. بر اساس افسانه یک دیوکش وجود دارد که شب پرسه میزند و به شکار دیوهای خونخوار میرود. این شایعات به زودی برای تانجیروی جوان تبدیل به واقعیاتی خشن میشوند... از زمان مرگ پدرش، او مسئولیت خانواده‌اش را به دوش میکشد. با اینکه ممکن است زندگیشان با این اتفاق تلخ سخت شده باشد، ولی با اینحال، زندگی شادی دارند. آن گرمای زودگذر، روزی با سلاخی شدن خانواده اش نابود میشود و تنها بازمانده‌شان خواهرش نِزوکو است که تبدیل به دیو شده است. در کمال شگفتی، نزوکو هنوز نشانه هایی از احساسات و عقاید انسانی از خود بروز میدهد... و اینطور میشود که ماجراجویی تانجیرو برای جنگ با دیوها و برگرداندن خواهرش به حالت قبلی شروع میشود...

یوشیوکا فوتابا به دلایلی می‌خواهد شکل و شمایل زندگی‌اش به عنوان یک دانش‌آموز دبیرستانی را از نو ایجاد کند. به دلیل زیبایی، توسط دیگر دوستان دخترش در راهنمایی طرد شده بود و به دلیل یک سوتفاهم نمی‌تواند احساسات خودش را به تنها پسری که تا به حال دوست داشته، تاناکا کون، ابراز کند. اکنون در دبیرستان او مصمم است که تا جای ممکن مانند یک دختر باشخصیت رفتار نکند تا باعث تحریک حسادت دوستانش نشود. در حالی که به رضایت خاطر این سبک زندگی را دنبال می‌کند، باری دیگر تاناکا کون را می‌بیند، اما او نامش مابوچی کو است. پسرک به او می‌گوید که او نیز فوتابا را دوست داشته، اما دیگر اوضاع مانند سابق نیست. آیا فوتابا می‌تواند عشقی که سه سال پیش هرگز به نتیجه نرسید را از سر بگیرد...

داستان انیمه درباره زندگی دانش آموزان دبیرستانی و بازی های کامپیوتری می باشد و...

بالسا یه دختر ۳۰ ساله ست که بعد از مدت ها به شهرش برمیگرده. در طی چند سالی که نبوده تعلیم دیده و به یه محافظ حرفه ای تبدیل شده! به خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده و مجبور شده بوده که ۸ نفر از عزیزنش رو بکشه با خودش عهد بسته که جون ۸ نفر رو هم نجات بده! به طور اتفاقی وقتی در حال عبور از روی یه پل بوده جون یه پسر بچه رو که از بالای پل به رودخانه پرت شده رو، نجات میده و در نهایت متوجه میشه که پسر بچه شاهزاده این سرزمین هست. در یه دیدار مهرمانه شبانه ملکه به بالسا میگه که اونها متوجه شدن که یک روح بدن شاهزاده رو تسخیر کرده و امپراتور در سدد کشتن پسر خودش هست و اتفاقی که اون روز افتاده بوده تصادفی نبوده. ملکه از بالسا خواهش میکنه که محافظت از پسرش رو به عهده بگیره و از این قسر و مملکت پسر بچه رو فراری بده. ولی وزیر اعظم و … که متوجه این ماجرا میشن گروهی رو به دنبال بالسا و پسر بچه میفرستن ..

تاتسومی یک مبارز است که به همراه دو دوست دوران کودکیش برای تامین نیاز های روستایشان به پایتخت سفر میکنند تا در آنجا با شکار هیولاها و پیوستن به ارتش بتوانند روستای خود را نجات دهند، اما در پایتخت هیولاهایی زندگی میکنند که...

یوکیترو آمانو که دانش آموز دبیرستانی تنهاییه، روزاش رو با نوشتن خاطرات توی گوشیش میگذرونه درحالی که با دو دوستش که به نظر خیالی میان، یعنی دوس اکس مشینا که خدای فضا و زمانه، و مورمور که خدمتکار خداست صحبت میکنه. دوس برای اینکه وجودش رو ثابت کنه، به یوکیترو یک «دفترچه خاطرات شانسی» میده که باعث میشه یوکیترو رو در مبارزه با 11 نفر دیگه که همچین قدرتی دارن قرار بده...

فصل دوم انیمه Boku no Hero Academia...

می دونید ، مردم با حق برابر به این دنیا نمیان . میدوریا ایزوکو از وقتی چهار سالش بود مورد ازار و اذیت همکلاسی هایش قرار می گرفت که قدرت های فوق العاده داشتند ، ایزوکو یه مورد نادر بود که بدون هیچ قدرتی به دنیا اومده بود . تمام این اتفاق ها باعث نشد اون از حرکت به سمت چیزی که آرزوش رو داشت دست بکشه ، تبدیل شدن به یک قهرمان بزرگ دقیقا مثل مردی که همیشه تو زندگی تحسینش می کرد ، ممکنه در اوج ناامیدی ، در اوج گریه و فریاد از نرسیدن … با کمک کسی که همیشه می خواست مثل او باشه شانسی برای رسیدن به رویا هاش پیدا کنه ؟

با شروع یه سال تحصیلی جدید همیشه همکلاسی‌های جدیدی هم پیدا میشن، و برای سال آخر اونها در پایه راهنمایی، نویسنده‌ی بلند پرواز جوان، «کوتارو آزومی» و عضو باشگاه دو و میدانی، آکانه میزونو باهم همکلاسی میشن. با اینکه در اوایل اونها هیچ آشنایی باهم ندارن، چند برخورد تصادفی جرقه‌ی عشق معصومی رو در قلب اونها می‌زنه. نگاهی مشتاق، قلبی لرزان: درحالی که سرنوشت اونها رو کنار یکدیگر میاره، علائم عشقی جوان به آرامی در زندگی اونها نفوذ می‌کنه.

نیمه‌ی دوم انیمه Re:Zero kara Hajimeru Isekai Seikatsu 2nd Season.

فصل دوم Re:Zero kara Hajimeru Isekai Seikatsu...

یک روز subaru natsuki داشت از فروشگاه بر می گشت خونشون که ناگهان به جهان دیگه ای منتقل شد در جهان دیگه بدون این که شخصی که او رو احضار کرده ببینه یا قدرت فوق العاده ای هیچ چیز اونجا نبود فقط قاتلی بود که می خواست سوبارو رو بکشه و...

فصل سوم Psycho-Pass ...