هنگامی که گروهی از مزدوران به املاک یک خانواده ثروتمند حمله می کنند، بابانوئل باید برای نجات روز (و کریسمس) وارد عمل شود.

برده‌ای سابق که به شهر یلوستون، مونتانا، شهری متروک سابق که اکنون در حال زوال است، می‌آید و به دنبال مکانی می‌گردد تا آن را خانه بنامد. در همان روز، یک کاوشگر محلی طلا را کشف می کند - و به قتل می رسد.

افسانه شهری جدیدی در توکیو پیچیده. به نظر میرسه که اگر در سایت "از-یک-دزد-درخواست-کن" درخواستی بذاری، "دزدان متشخص قلب ها" خودشونو نشون میدن و عدالت رو با دزدیدن قلب فرد مورد نظر و وادار کردن اون به اعتراف به گناه هایش، نشون میدن. در همین حال که رویداد های عجیب و غیر قابل توصیفی در شهر اتفاق میوفتن، افراد بیشتری امیدشون رو توی درخواست از این گروه مرموز میذارن.

"بدون شک روز موعود آخرت داره نزدیک تر میشه. هیچجوره نمیشه جلوش رو گرفت." ماکوتو و دوستانش با تجربیاتی که در جلسه ها و مبارزه ها به دست آوردن رشد کردن. با این حال، پسری به اونجا میگه که سرنوشت همه انسان ها نابودیه و داره نزدیک تر میشه. پسری که اونها به عنوان یه دوست بهش اعتماد داشتن بدون کوچک ترین احساسی در چهره ش اینو میگه. زمستان فرا رسیده. ماکوتو تصمیم میگیره که که بهاری که پیش روشه رو از دست نده...

"حالا دارم متوجه میشم... تو از این که چیزی رو از دست بدی میترسی، درسته؟" فصل پاییز رسیده. مبارزه شخصیت اصلی داستان و گروهشون SEES با سایه ها به پایانش نزدیک تر میشه. ماکوتو و دوستانش به مبارزه هایی که بین مرگ و زندگیه مشغولن تا به ساعت تاریک پایان ببخشند. در حین مبارزه ها، بعضی ها باید مرگ دوستان و حتی خانواده شون رو ببینن، بعضی ها باید قدر داشته هایی که باید ازشون محافظت بشه رو بدونن و بعضی ها باید دلیلی واسه مبارزه پیدا کنن. در جلوی ماکوتو، دانش آموز انتقالی مرموزی به نام "ریوجی موچیزوکی" ظاهر میشه و مبارزه ای بین قهرمان های داستان آغاز میشه...

درحالی که فصل از بهار به تابستون تغییر میکنه، "ماکوتو یوکی" در کنار تیم SEES به شکست دادن سایه های کوچک و بزرگ ادامه میده. ولی الان اونا با یه دشمن جدید مقابله میکنند: استرگا، گروه سرکشی که از پرسونا استفاده میکنند تا ساعت تاریک ناپدید نشود. اینطور به نظر میرسه که استرگا سرنخی از حقیقت ساعت تاریک داشته باشه.

راس نیمه شب، "ساعت تاریکی" پدیدار میشود: یک ساعت مخفی که اکثر مردم از آن ناآگاه هستند. کسانی که در این ساعت در تابوتشان نیستند توسط هیولاهایی به نام "سایه" مورد حمله قرار میگیرند. با این حال، تعداد کمی از افراد که پتانسیل احضار کردن "پرسونا (قدرت خاصی که برای شکست دادن این موجودات استفاده میشود)" خود را دارند با آنها مقابله میکنند. این گروه خود را SEES مینامند و هدفشان فهمیدن حقیقت پشت ساعت تاریک است.

ون رئیسِ گروهی از سربازانی است که انتظار می‌رفت از جنگیدن برای سرزمین های خودشون علیه یک امپراتوری بزرگ که بدنبال اضافه کردن خانه هایشان به پادشاهی خودش بود بمیرند. هرچند بجای مردن، ون به عنوان برده ای گرفته می‌شود و به درون معدنِ نمکی پرت می‌شود. یک شب، دسته ای از سگ های عجیب به معدنِ نمک حمله می‌کنند، و بیماریِ مرموزی شیوع پیدا می‌کند. در حین حمله، وَن فرستی برای فرار کردن پیدا می‌کند، و با دختر جوانی مواجه می‌شود. در جای دیگر، شایعه پخش می شود که فقط مهاجرت با این بیماری مرموز در حال پایین آمدن است. دانشمند پزشکی Hossal جان خود را به خطر می‌اندازد تا راهِ درمانی پیدا کند. پزشکان همچنین بر روی پدر و فرزندی تحقیق می‌کنند که به نظر می رسد از این بیماری جان سالم به در برده اند. این رمان ها داستان های مرتبط و اتحاد کسانی را که علیه سرنوشت بی رحمانه می جنگند، روایت می کنند.

رستاخیز ماشین‌ها (به انگلیسی: Appleseed Saga: Ex Machina) نام پویانمایی محصول کشور ژاپن می‌باشد که به کارگردانی شینجی آراماکی (به انگلیسی: Shinji Aramaki) ساخته شده است. این انیمیشن اکشن در سال ۲۰۰۷ و بعد از گذشت ۳ سال از انتشار شماره قبلی آن «دانه سیب – Appleseed» منتشر شد. داستان این پویانمایی ژاپنی دنون نوت (به انگلیسی: Deunan Knute)، یکی از اعضای «E.S.W.A.T» عضو حفاظت از اُلیمپیوس (به انگلیسی: Olympus) شده و بهمراه همکار و دل داده‌اش بریاریوس (به انگلیسی: Briareos) در این نیروی ویژه خدمت می‌کنند و هر وقت دردسری پیش می‌آید، فراخوانده می‌شوند. در این حین، عضو جدیدی به نام ترئوس (به انگلیسی: Tereus) به گروهشان می‌پیوندد و دوستی این دو را به چالش می‌کشد ...