مرحله بعدی پروژه جنجالی «بلو لاک» آغاز شده و تعداد کاندیداها به ۳۵ نفر کاهش یافته است. از میان مهاجمان باقی‌مانده، تنها تعداد محدودی برای شرکت در یک مسابقه نمایشی انتخاب خواهند شد که در مقابل تیم زیر ۲۰ سال فعلی ژاپن برگزار می‌شود. اما شرکت در این مسابقه یک شرط بزرگ دارد: پیروزی به بازیکنان این امکان را می‌دهد که به‌عنوان تیم جدید زیر ۲۰ سال ژاپن معرفی شوند، در حالی که شکست به معنای پایان کامل پروژه «بلو لاک» خواهد بود. یکی از بازیکنانی که همچنان در رقابت حضور دارد، «یوایچی ایساکی» است که به آرامی در حال پذیرش و درک بهتر توانایی‌های خود است. این در حالی است که شرایط پیچیده‌تر نیز شده است؛ شش بازیکن برتر اردو از پیش برای ترکیب اصلی انتخاب شده‌اند، و ۲۹ نفر دیگر باید برای تصاحب جایگاهی ارزشمند رقابت کنند. هر بازیکن باید یک جفت از میان شش بازیکن برتر انتخاب کند تا توانایی‌های خود را در این مرحله حساس به نمایش بگذارد. اما اگر این گروه نامتجانس از مهاجمان قصد دارند تیم زیر ۲۰ سال فعلی را شکست دهند، باید راهی برای هماهنگی مؤثر سبک‌های بازی‌شان پیدا کنند.

قسمت دوم فصل دوم Tower of God.

در این فصل، تیم تنیس مدرسه سئیگو که در فصل‌های قبلی شاهد پیشرفت چشمگیر آن‌ها بودیم، به مرحله نیمه نهایی جام جهانی زیر 17 سال راه پیدا می‌کند. در این مرحله، آن‌ها باید به مصاف تیم‌های قدرتمندی از سراسر جهان بروند و برای رسیدن به فینال تلاش کنند. مسابقاتی نفس‌گیر، رقابت‌های تنگاتنگ و تکنیک‌های تنیس خارق‌العاده از جمله ویژگی‌های بارز این فصل هستند.

س از یک ماه در خارج از کشور، تیم اعزامی خارجی به اردوی تمرینی زیر 17 سال ژاپن بازگشته است. این گروه متشکل از 20 بازیکن است که هر کدام با قدرت و تکنیکی بسیار فراتر از کسانی که زمین برتر اردو را اشغال می‌کنند، حضور دارند. در انتظار ورود تیم، مربیان اعلام می‌کنند که 20 نفر از بهترین بازیکنان برای آموزش بیشتر انتخاب خواهند شد. تنش زمانی شروع می‌شود که فقط دانش‌آموزان دبیرستانی برای شرکت انتخاب می‌شوند، اما دانش‌آموزان مدارس راهنمایی به بازیکنانی که رتبه‌های یازدهم تا بیستم را دارند، چالش می‌دهند تا مکان‌های آن‌ها را بدزدند. با تأخیر ظاهر شدن "10 نابغه"، دانش‌آموزان مدارس راهنمایی شروع به توطئه بین خود برای ادعای این مکان‌ها نیز می‌کنند. جفت‌بندی‌های غیرمنتظره شروع به همکاری می‌کنند، تلاش‌های خود را برای شکست دادن 10 بازیکن برتر کشور ترکیب می‌کنند. این یک نبرد هوش، فریب و مهارت است—همه برای امتیاز نمایندگی ژاپن در جام جهانی زیر 17 سال.

ریوما اچیزن یکی از 50 بازیکن تنیس ملی رتبه‌بندی شده در مدارس راهنمایی است که دعوتنامه‌ای برای اردوی تمرینی تنیس زیر 17 سال ژاپن دریافت می‌کند. این اردوی انحصاری که قبلاً فقط برای بازیکنان دبیرستانی باز بود، بهترین بازیکنان کشور را برای جام جهانی زیر 17 سال آماده می‌کند. دبیرستانی‌ها از اینکه به این بازیکنان مدارس راهنمایی اجازه ورود به اردو داده شده است راضی نیستند، اما بازیکنان مدارس راهنمایی به راحتی آن‌ها را قبل از اینکه توسط مربیان متوقف شوند، تحت تأثیر قرار می‌دهند. قوانین اردو به زودی توضیح داده می‌شود: بازیکنان بر اساس مهارت به یکی از 16 زمین تقسیم می‌شوند، با بهترین بازیکنان در زمین 1. بازیکنان بر اساس "بازی‌های شفل" که قبل از شروع تمرین هر روز اتفاق می‌افتد، در زمین‌ها بالا و پایین می‌روند. در انتظار بازی، از بازیکنان مدارس راهنمایی خواسته می‌شود که با یکدیگر جفت شوند، فقط برای اینکه متوجه شوند که آن‌ها با شریک‌های خود بازی دو نفره نخواهند کرد. در عوض، آن‌ها در یک بازی به سبک تای‌بریک در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند. برنده مسابقه اجازه خواهد داشت برای توسعه بیشتر مهارت‌های خود بماند در حالی که بازنده به خانه فرستاده خواهد شد. به خاطر تنیس، دوستی‌ها و هم‌تیمی‌ها همه بر خط هستند. با ادامه رقابت شدید بین مدارس راهنمایی و دبیرستانی، موقعیت‌هایی که آن‌ها در آن قرار می‌گیرند، فراتر از بازی برای ماندن در اردو می‌رود.

فصل سوم Re:Zero kara Hajimeru Isekai Seikatsu.

داستان در سال 1874، هفت سال پس از آغاز دوره میجی، روایت می‌شود. ژاپن در آن زمان در حال گذار از جامعه سنتی سامورایی به یک کشور مدرن بود. در این میان، شیزوما اوریگاسا، یک سامورایی سابق، به دنبال همسر گمشده خود، سومی کانوماتا، می‌گردد. او که مهارت‌های شمشیرزنی خود را از دست نداده است، در توکیو به عنوان یک ریکشا‌کش مشغول به کار می‌شود. با پیشرفت داستان، شیزوما درگیر ماجراهای مختلفی می‌شود. او با چالش‌های زندگی در یک جامعه در حال تغییر روبرو می‌شود و در عین حال، به دنبال یافتن همسر گمشده خود است. در این مسیر، او با شخصیت‌های مختلفی آشنا می‌شود و درگیر توطئه‌ها و مبارزات سیاسی می‌شود.

در شهر کوروزو-چو، کیریه گوشیما زندگی نسبتاً عادی را با خانواده خود سپری می‌کند. روزی، در حالی که به ایستگاه قطار می‌رود تا با دوست پسر خود، شوئیچی سایتو، ملاقات کند، او پدر شوئیچی را می‌بیند که در یک کوچه به یک صدف حلزون خیره شده است. بدون فکر کردن به آن، او این حادثه را به شوئیچی ذکر می‌کند، که می‌گوید پدرش اخیراً رفتار عجیبی داشته است. شوئیچی تمایل فزاینده خود را برای ترک شهر با کیریه بیان می‌کند و می‌گوید که شهر با مارپیچ‌ها آلوده شده است. اما وسواس پدرش در مورد شکل، به زودی مرگبار می‌شود و زنجیره‌ای از حوادث وحشتناک و غیرقابل توضیح را آغاز می‌کند که باعث می‌شود ساکنان کوروزو-چو به دیوانگی فرو روند.

مسابقات تمام ستاره یک رویداد سه روزه است که به شرکت‌کنندگان ورزش الکترونیک از باشگاه‌های حرفه‌ای مختلف اجازه می‌دهد تا مهارت‌های خود را به نمایش بگذارند، در حالی که همچنین به بازیکنان معمولی گلوری فرصت می‌دهند تا با حرفه‌ای‌ها در شخص تعامل داشته باشند. یه شیو، بازیکن برتر بازنشسته گلوری پس از اینکه چن گو موفق به دریافت سه بلیت شد، موافقت می‌کند که مسابقات را همراه با تانگ رو تماشا کند. این احساس عجیبی برای یه شیو است، زیرا برخلاف دفعات قبل، این بار او به عنوان یک تماشاگر در مسابقات شرکت می‌کند، نه به عنوان یک شرکت‌کننده. با این حال، علی‌رغم تلاش‌های او برای حفظ پروفیل پایین، ممکن است رویدادهای در مسابقات تمام ستاره، افسانه سابق گلوری را مجبور به بازگشت به مرکز توجه کنند.

فودو جون یک سوپرمدل زیباست که توسط بسیاری مورد ستایش قرار می‌گیرد. او همچنین یک راز تاریک دارد که حتی خودش در ابتدا از آن بی‌خبر است، زیرا در رگ‌های او ژن‌هایی جریان دارند که گام بعدی در تکامل بشریت را در خود جای داده‌اند. همان خون موجودات فوق‌انسانی وحشی که شهر را وحشت زده می‌کنند. با این حال، بر خلاف بقیه آن‌ها، جون توانسته است یک کنترل شکننده بر انسانیت خود حفظ کند، و او توسط آسوکا ران، عضو یک سازمان مخفی در دولت، با هدف کنترل، اگر نه حذف، این ویرانگرهای دیوانه بشر، استخدام می‌شود. جون، به عنوان بانوی دویلمن، اکنون باید نسل خود را نابود کند، اما چقدر بیشتر می‌تواند عقلانیت خود را در موقعیتی که هرگز در ابتدا انتخاب نکرده است حفظ کند؟

ماکوتو یه پسر جوان دبیرستانیه که داره ترم دومش رو در دبیرستان ساکاکینو شروع میکنه. یک روز وقتی سوار مترو میشه که به مدرسه بیاد ،کوتونوها کاتسورا رو می بینه،دختری که توی کلاس کناری او درس می خونه ، اینجاست که ماکوتو عاشق اون میشه . سایونجی سکای دختریه که تو کلاس کنار ماکوتو میشینه و از قضا اون هم ماکوتو رو دوست داره اما وقتی می فهمه که ماکوتو ، کوتونوها رو دوست داره ، سعی می کنه که به اونها کمک کنه که بهم برسند ولی این پایان ماجرا نیست و اون کاملا بیخیال عشقش نسبت به ماکوتو نشده و یه جورهایی سعی می کنه که بهش نزدیک بشه و …

در حالی که شیندا سکای سنسن (SSS) به شورش انتقام جویانه خود علیه خدا ادامه می دهد، رهبر آنها، یوری ناکامورا، نقشه ای مبتکرانه برای فرار از زندگی پس از مرگ ارائه می کند. زیردستان او برای فریب دادن کاناده تاچیبانا، رئیس شورای دانش آموزی و مدعی شریک خدا، آماده می شوند تا "عملیات سندرم تنش بالا" را انجام دهند تا فکر کند که آماده انتقال هستند. آیا اعضای SSS با یک هفته غذا در خط و با بهشت ​​به عنوان جایزه نهایی، قادر خواهند بود کاناده بی‌نظیر را فریب دهند؟

«تومویا اوکازاکی» و «ناگیسا فوروکاوا» از دبیرستان فارغ‌التحصیل شده‌اند و در بدو ورود به دوران بزرگسالی، چالش‌های عاطفی متنوعی را با یکدیگر تجربه می‌کنند. «تومویا» که نمی‌تواند برای آینده‌اش تصمیم بگیرد، ارزش یک اخلاق کاری قوی را می‌آموزد و قدرت حمایت «ناگیسا» را کشف می‌کند. از طریق فداکاری و درک مشترک، آن‌ها برای رویارویی با مشکلات شخصی خود و حفظ رابطه‌ی عاطفی‌شان چالش‌های بزرگسالی را از سر می‌گذرانند...

در یک روز بارانی، ریو فوجی بایاشی شجاعت پیدا می کند تا احساسات خود را به تومویا اوکازاکی اعتراف کند. علیرغم عدم آشنایی طولانی مدت، این دو شروع به قرار ملاقات می کنند و رابطه ای هماهنگ برقرار می کنند. با این حال، زمانی که شایعه ای پیرامون کیو خواهر بزرگتر تومویا و ریو در اطراف مدرسه پخش می شود، تنش ها شروع می شود. تومویا و دوقلوهای فوجی بایاشی با گشت و گذار در شبکه ای از احساسات، تعیین می کنند که عشق آنها واقعاً کجاست - حتی اگر به معنای ایستادن در باران حقیقت دلخراش باشد.

تومویو به عنوان رئیس شورای دانش آموزی بعدی مدرسه انتخاب شده است. این خبر بسیار خوبی است زیرا او اکنون می تواند در راستای هدف خود برای جلوگیری از تبر زدن به درختان شکوفه های گیلاس مدرسه تلاش کند. اگرچه تومویا با توجه به شهرتش به عنوان یک خلافکار در مدرسه برای او به وجد آمده است، رابطه او با تومویو آنها را به موضوع شایعات در محوطه دانشگاه تبدیل می کند که به طور بالقوه می تواند جایگاه او را به عنوان رئیس شورای دانش آموزی به خطر بیندازد. مخالفت جامعه مدرسه از رابطه آنها زمانی آشکارتر می شود که نایب رئیس شورای دانش آموزی و حتی مدیریت مدرسه به تومویا هشدار می دهند که از تومویو فاصله بگیرد.

با افشای وجود واقعی شیاطین در میان ما، ترس در سراسر توکیو گسترش می‌یابد. پارانویا و جنبه تاریک بشریت در خیابان‌ها جوش می‌زند زیرا مردم به یکدیگر حمله می‌کنند، مشکوک هستند که هر کسی می‌تواند در واقع یک شیطان باشد که در لباس انسان پنهان شده است. در میان تنش‌های رو به رشد، تراژدی بر آکیرا وارد می‌شود و باعث می‌شود ذهن او به زیر هوشیاری خود عقب‌نشینی کند، اجازه می‌دهد تا خود شیطانی آمون از قفس گوشت آکیرا آزاد شود و بر انسان‌ها و شیاطین یکسان ویرانی بیاورد.

بن‌بست ۱۵۰ ساله بین دو ابرقدرت بین‌ستاره‌ای، امپراتوری کهکشانی و اتحادیه سیارات آزاد، با ظهور نسل جدیدی از رهبران به پایان می‌رسد: ژنرال نظامی ایده‌آلیست راینهارد فون لوهنگرام و مورخ محافظه‌کار اتحادیه سیارات آزاد، یانگ ون‌لی. در حالی که راینهارد با کمک دوست دوران کودکی خود، زیگفرید کیرچیس، در سلسله مراتب امپراتوری بالا می‌رود، او باید نه تنها در جنگ، بلکه در برابر بقایای سلسله در حال فروپاشی گلدنباوم نیز بجنگد تا خواهر خود را از دست کایزر آزاد کند و بشریت را تحت یک حاکم واقعی متحد کند. در همین حال، در سوی دیگر کهکشان، یانگ - یک حامی قوی ایده‌های دموکراتیک - باید با وجود مبارزات اتحادیه سیارات آزاد، بر عقاید خود استوار بماند و به شاگرد خود، جولیان مینتز، نشان دهد که خودکشی راه حل نیست. با درگیری ایدئولوژی‌ها در میان تلفات بسیار جنگ، دو ذهن استراتژیک باید از خود بپرسند که دلیل واقعی جنگ آن‌ها چیست.

به درخواست دریاسالار یانگ ون لی، افسر اطلاعاتی فراری، فرمانده باغداش، یک پخش اضطراری انجام می‌دهد و اعلام می‌کند که شورای نظامی نجات ملی با هدایت امپراتوری کهکشانی کودتا کرده است. با وجود نبود شواهد فیزیکی، این اعلامیه فلج‌کننده، دریاسالار سابق اندرو لینچ را تشویق می‌کند تا نقش خود در کاشت اختلاف در ائتلاف سیارات آزاد را آشکار کند. درگیری مرگبار بین لینچ و دریاسالار دویت گرینهیل، آخرین ضربه مرگبار به دوره کوتاه حکومت نظامی است. در امپراتوری کهکشانی، فیلمبرداری از بمب‌گذاری هسته‌ای دوک اوتو فن براونشویگ در وستلند منجر به انحلال لیگ لیپشتاد می‌شود. تصمیم مارکیز رینهارد فن لوئنگرام برای اجازه دادن به قتل عام برای منافع شخصی، شکافی بین او و دریاسالار ارشد زیگفرید کیرچیس ایجاد می‌کند و طعم پیروزی اجتناب‌ناپذیر آن‌ها را تلخ می‌کند. اکنون در آستانه دستیابی به قدرت مطلق، رینهارد با شکست‌های شخصی آشکار خود و مسئولیت‌های سنگین رهبری درگیر است. اگرچه جنگ‌های داخلی در هر دو ائتلاف و امپراتوری در حال پایان هستند، هیچ یک از طرفین نمی‌توانند آنچه را که از دست رفته است بازگردانند. یانگ ون لی و رینهارد فن لوئنگرام هر دو با تسلی دلچسبی می‌دانند که درست در آن سوی کهکشان، یک حریف شایسته و یک برابر واقعی وجود دارد.