با شروع یه سال تحصیلی جدید همیشه همکلاسی‌های جدیدی هم پیدا میشن، و برای سال آخر اونها در پایه راهنمایی، نویسنده‌ی بلند پرواز جوان، «کوتارو آزومی» و عضو باشگاه دو و میدانی، آکانه میزونو باهم همکلاسی میشن. با اینکه در اوایل اونها هیچ آشنایی باهم ندارن، چند برخورد تصادفی جرقه‌ی عشق معصومی رو در قلب اونها می‌زنه. نگاهی مشتاق، قلبی لرزان: درحالی که سرنوشت اونها رو کنار یکدیگر میاره، علائم عشقی جوان به آرامی در زندگی اونها نفوذ می‌کنه.

ماکابه ماسامونه در کودکی بچه تپل و شکمویی بود و همین باعث میشد که همش مورد تمسخر همسن و سال هاش قرار بگیره. ولی عذاب واقعی موقعی شروع شد که دخترک پولدار و محبوبی به نام آکی آداگاکی لقب «خوکی» رو روش گذاشت. ولی حالا چندین سال از اون زمان اسف بار گذشته. ماکابه توی این چند سالی که غیبش زده بود طی تمرینات سخت خودش رو تبدیل کرده به یه پسر خوشتیپ و خوشگل و درس خون و محبوب… همه و همه برای اینکه بار دیگه و با ظاهری جدید با آکی روبرو بشه… اما ایندفعه با قصد انتقام. ماکابه با کمک خدمتکارِ به ظاهر وفادار آکی (یوشینو کویوای) از هر موقعیت و هر روشی استفاده میکنه تا به تدریج آکی رو عاشق خودش کنه و در لحظه آخر… بااام… ردش کنه و قلبش رو بشکنه. گرچه آکی مثل دختر های معمولی نیست. الکی نیست که لقب شاهدخت بی رحم رو روش گذاشتن. ولی آیا ممکنه این دختر بی رحم و بی احساس عاشق ماکابه بشه؟ و اگر بشه هم ماکابه واقعا میتونه انتقامش رو بگیره یا در مسیر چالش های به دام انداختن قلب آکی، قلب خودشه که اسیر میشه؟