خلاصه داستان سریال
کیریتو در جنگلی عظیم و خارقالعاده که درختانی عظیمالجثه دارد بیدار میشود. حین جستجوی سرنخ برای فهمیدن مکانش، با پسری جوان که بنظر کیریتو را میشناسد برخورد میکند. پسرک تنها یک NPC ساده است، ولی عمق احساساتش هیچ فرقی با انسانها ندارد. حین گشتن به دنبال والدین پسرک، خاطرهای به یاد کیریتو میآید. خاطرهای از دوران بچگی خودش، و همچنین از این پسرک و یک دختر با موهایی طلایی و اسمی که هیچوقت نباید فراموشش میکرد – آلیس.